آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره

آریان جون

شیمی درمانی مادرجون

قراره مادرجونم یک شنبه صبح بره اولین جلسه شیمی درمانی از همه شما نی نی های گل و مامان و باباهای مهربون میخوام برا سلامتی همه مریضا و مادرجونم دعا کنید. دعا کنید مادرجونم خوب بشه و دل مامانم و خانواده و دل کوچولوی من خوشحال بشه  ...
31 تير 1390

حسنی توی ده شلمرود

خوشکل من عاشق کارتون حسنی توی ده شلمروده. تا بهت میگم اریان بیا برات حسنی بذارم میای جلوی تلویزیون میشینی و هنوز کارتون شروع نشده شروع میکنی به رقصیدن   وچنان محو تماشا و رقصیدن میشی که نگو: و وقتی که این آهنگ تموم شد بقیه رو دوست نداری.اونوقت مشغول خوردن میوه شدی که به این روز افتادی:   و از این جا مستقیم به حموم منتقل شدی  ...
31 تير 1390

دریا

سلام به همه فردا من و مامانم و بر و بچز فامیل قراره بریم دریا. قراره آب تنی کنیم.البته اگه من پسر خوبی باشم و مامانمو اذیت نکنم حالا عکساشم براتون میارم. جای همتون رو هم از همین الان خالی میکنم.  امروز غروب که گریه میکردم و حوصله نداشتم خاله سمیه منو برد تو حیاط و یه بازی خوب باهم کردیم ابببببببببب بازی شلنگ ابو باز کرد و داد به من.منم کلی حال کردم. ولی وقتی تموم شد نمیخواستم برم بالا.واسه همینم قهر کردم آخه من یاد گرفتم قهر کنم.تا از یه چی خوشم نیاد خودمو پهن زمین میکنم و دست و پا میزنم هر چی هم مامانی میگه این کار زشته اصلا به روی خودم نمیارم ...
29 تير 1390

بای بای

آریان گلم دو سه روزی میشه که یاد گرفتی بای بای کنی. تا من لباس بپوشم خودتو میرسونی بهم و بای بای میکنی. امروز بابا امید عکس عروسیمونو نشونت داد و پرسید بابایی کو؟ اونوقت تو انگشت نازتو گذاشتی رو عکس بابات.اما مامانیتو تو لباس عروس نمیشناسی. الهی مامان قربونت شه.تازگیا هر وقت که آب می خوای میگی مَ مَ ، اگه غذا بخوای میگی اَم یا نَم نَم هر وقت هم که سرفه کنی باید بگم جااااان. آخه دیروز وقتی حواسم بهت نبود و سرفه کردی امدی زدی بهم که بشنوم سرفه کردی گلم.حالا وقتی یه بار میگم جان ده بار دیگه هم الکی سرفه میکنی این روزا خیلی شیطون شدی به همه چی دست میزنی.تازه مثله جارو برقی هم عمل میکنی هرچی که اومد دم دستت رو نوش جان میکنی ...
28 تير 1390

عکسای دریا

ما رفتیم دریا جاتون خالی خیلی خوش گذشت من اصلا از آب نترسیدم.تا ولم میکردن یورش میبردم به سمت دریا کلی حال کردم.کلی هم ماسه نوش جان کردم.آخه تا می نشستم یه مشت ماسه می گرفتم تو دستم و مستقیم به سمت دهنم می بردم.وقتی هم مامانی منو میبرد تو آب تا دستامو بشوره یا مشتم رو سفت می کردم که ماسه های تو دستم نریزه یا دوباره از کف دریا یه مشت جدید ماسه برمی داشتم.    ...
26 تير 1390

موهامو کوتاه کردم

  من دیگه واسه خودم مردی شدم. الان چهارتا دندون دارم.رو پای خودم حدودا 10 ثانیه می ایستم .  موهام رو هم کوتاه کردم.14 تیر برا اولین بار تو حموم بغل مامانم ایستاده مشغول شیر خوردن بودم که خاله مریم(خاله مامانم) موهامو کوتاه کرد. از وقتی موهام کوتاه شده هرکی منو میبینه میگه حالا شبیه پسرا شدی.       ...
22 تير 1390

آریان دختر مامان

وقتی دختر مامان شدم: خاله سمیه گولم زد و روسری گذاشت سرم.آخه من اجازه نمیدم کسی سرم کلاه بذاره.تا کلاه سرم می کنن من درش میارم. ولی خاله از یک لحظه غفلت من استفاده کرد و منو دختر مامانی کرد. خاله اگه سر بچت که هنوز معلوم نیست چیه کلاه نذاشتم.یکی طلب دخترخاله یا پسرخالم  ...
21 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آریان جون می باشد